گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم
دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!!
پدیده نادر «رنگین کمان دو قلو» در غرب آمریکا+تصویر
برای مشاهده ی همشون به ادامه ی مطلب مراجعه کن دوست عزیز نظر یادت نره تصاویر رویایی از گوشه و کنار جهان
ادامه مطلب...
میزان فاصله ی قلب آدم ها و تن صدا
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم . استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟ شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند. سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است. استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.
من هم برای خودش کسیست حتی بدون تو !
عاشقی از آن کارهاییست که به من نمیآد!
از آن نقش هاییست که نمیتونم بروم در قالبش
نمیتونم خوب درش بیارم…
نمیتوانم تحملش کنم.
تازه فهمیدم برای زنده ماندن
لازم نیست نگات… نفست… دلت… به کسی بند باشد.
تازه فهمیدم تقدیر بعضی دستها خالیست،
تقدیر بعضی اسمها تنهایی…
تازه فهمیدم به این زندگی عادت کردم
اینکه بهانه نباشم برای کسی
این که بهانه نباشد برایم کسی
اینکه میشود تنهایی قدم زد
تنهایی آواز خواند تنهایی رقصید
اینکه “من” هم برای خودش کسیست حتی بدون “تو”…
زبان های سخت دنیا را بشناسید + تصاویر
زبانشناسان با مقایسه عناصر مختلف زبانهای دنیا مانند دستور زبان،
صرف افعال و تعداد الفباها به دستهبندی زبانهای زنده دنیا بر اساس
میزان دشواری آموختن آنها كردهاند و پنج زبان...........
به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ادامه مطلب...
روز، روز اول مهر، ساعت هفت صبح.
رایحه خوشی به مشامم می رسد. بوی کاغذ، بوی مداد، بوی شکلات هایی که در کلاس، زیر میز یواشکی می خوردم.
پاک کردن تخته کلاس، رقص مداد روی کاغذ و سر و صدای بچه های جلوِ دکه خوراکی ها سکوت سه ماهه مدرسه را می شکند.
تارهای صوتی ذهنم مدام شعر باز آمد، بوی ماه مدرسه، بوی بازی های راه مدرسه را می خواند. آن هم با موسیقی شورانگیز خودش.
این شعر همیشه مرا یاد بازی هایی که هیچ گاه انجام نداده ام می اندازد و ذهنم به دعوا و بحث های من با دوستم کشیده می شود که سر قشنگ بودن شکوفه های روپوش من یا او پیش می آمد. خانم معلم آب را برایمان بخش می کرد و من با خودم می گفتم خوش به حالش،کاش من هم می توانستم بنویسم و بخوانم.
حالا که همه اینها را می نویسم، لبخندی روی لبم می دود.